نظری که تایید نشد

چند وقت پیش بود که در گشت و گذار در صفحات وب به وبلاگی برخوردم که تنها یک پستش نظر خورده بود و آن پست هم مطلبی نداشت و تهی بود از هر نوشته ای.کنجکاو شدم تا ببینم این تک نظر را چه کسی نگاشته است.وقتی که صفحه نظرات رویت شد به عبارتی چنین برخوردم:

با تشکر از زحماتتون اگر می خواهید در مورد:آیا قران از جانب خدا آمده است؟ و یا کاردستی محمد است؟ تناقضات قرآن و اشکالات علمی موجود در متن قرآن و زنان پیامبراسلام!!! و احادیث که نشانگر علم لا یتناهی ائمه!!!... بیشتر بدانید به این ادرس www.alcoran.blogsky.com سری بزنید.

برایم بسیار جالب شد تا ببینم استدلالات این یکی بر چه اساس و بنیادی نهاده شده است و منطق بحثش چیست.از این جهت گفتم این یکی چرا که این گونه اشکالات و شبهات از همان ظهور حضرت ختمی مرتبت و نزول کتاب عظیم الهی تا بکنون بوده و هست و خواهد بود.و بحث بحث جدیدی نبود و فقط شاید نگاهش متفاوت بود.با نگاه اول به این وبلاگ چند چیز برایم جلب توجه کرد .یکی اینکه روایات تاریخی ذکر شده در این وبلاگ که بحث برانگیز و شاید به نوعی عجیب بود غالبا از کتاب مفصل طبری نقل شده بود. و دیگر آنکه از اسناد مسلمین استفاده کرده بود و به زعم خویش خواسته بود تا خواننده را دچار شوک آنی سازد .برای محققانه جلوه دادن موضوع به چهار سندی که از کتب علمای بزرگ اسلام استفاده کرده بود صفت معتبر را اطلاق کرده بود.و خوشحال از اینکه با سند و دلیل وارد بحث شده و هیچ جریانی به آن خلل وارد نمی کند.سپس نظرات وبلاگ را خواندم تا گفته های خوانندگان و مخاطبین آن را دریابم.از هر دو دسته مخالف و موافق یافتم.اما از چیزی احساس خطر کردم و آن تصور برخی از مخالفین در شکگرایی نویسنده وبلاگ بود.آری برخی گفته اند شک مقدمه یقین است.اما مقدمه شک چیست؟! و اصولا شک یا شکگرایی در چه مجرایی به موضوعات می پردازد؟و هدف غایی شکاکین بر چیست.در اینجا وارد این بحث طولانی نمی شوم.اما اگر کسی واقعا خود را یک شکاک واقعی می داند باید به تمام منابع اینگونه نگاه کند نه آنکه تنها سود و زیان خود سنجد وجایی که لازم باشد به سندی کلمه معتبر افزاید و شرح روایت تاریخی از کتابی کند که به جهت اوست.چیزی که بی گفتگو برایم مبرهن بود باطل گرایی و عیب جویی نویسنده وبلاگ بود. با توجه به آن نظرات و مشی نویسنده تصمیم گرفتم تا نظری را در آنجا بنویسم.ابتدا ی بحث را با تاویل آیه والشمس تجری لمستقر لها ذلک تقدیر العزیز العلیم در کتاب شریف المیزان آغاز کردم.چرا که اگر خواننده ای خدای نا کرده با دیدن اشکال سطحی وارد به آن آیه(یا آیات دیگر) دچار شبهه ای شود تاویلی از آن را ببیند و از آن مهم تر بداند که با رجوع به تفاسیر عالمان ربانی می تواند افقهای وسیعی از آیات را بیند.هر چند که تفسیر یک شخص به طور کلی حجت نیست اما به هر حال کلیدهایی از معرفت را برای انسان دارد.آنچه که در ادامه آوردم را بدون هیچ تغییری در اینجا نقل می کنم:

نقض آیات قرآن و اشکال وارد کردن بر آنها و همچنین همانند آوردن برای آنها پیشینه ای به اندازه قدمت نزول این کتاب الهی وپیدایش اسلام دارد ونمونه این کارها بسیار است .البته دلیل این موضوع بسیار بدیهی است چرا که از ظهور حضرت ختمی مرتبت معاندان و مخالفان این آیین الهی که به خاطر مهر بر دلهایشان نمی توانستند گردن طوع بر حقایق آن بنهند از هیچ روشی برای سرنگونگی و شکست آن دریغ نمی ورزیدند.

که یکی از بارزترین آنها همان اشکال بر قرآن بوده است.

خود خداوند متعال که دانای مطلق است نیز به این موضوع و دلیلش در کتاب عظیم خود اشاره فرموده:

‌<اوست که فرستاده است بر تو قرآن را که در آن آیات استواری است که آنها مادر کتاب است و قسمت دیگر آن متشابهات است(آن قسمت که کاملا واضح و معلوم نیست)پس آنانکه در دلهایشان کجیی وجود دارد برای فتنه جویی و تاویل آن از متشابهات آن پیروی کنند در حالیکه تاویل آنرا جز خدا و فرورفتگان در علم نمی دانند >(سوره مبارکه آل عمران آیه هفتم)

با نگاهی اجمالی بر صحف تاریخی می توان دریافت که اتفاقا در میان آنها افراد زیرک و باهوش و یا صاحب تالیف که ادیب یا فیلسوف ویا مورخ بودند پیدا می شد.که خیلی حساب شده و از روی برنامه و هدف کار می کردند و تحریفات یا ان قلتهایشان می توانست گروهی را دچار تزلزل کند و تا حدودی موفق بودند ولی باز منازعات و جدلشان راه به جایی نبرد .به عنوان نمونه یکی از فلاسفه شهیر زمان امام حسن عسگری (ع) به نام یعقوب بن اسحق کندی بر آن شد تا رساله ای تالیف کند به عنوان نقض القرآن .یکی از شاگردانش خبر این موضوع را به خدمت امام (ع) رسانید و امام به او فرمودند برو از جانب خود به او بگو:شما که قصد چنین کاری را دارید آیا مطمئنید که گوینده و ناقل این سخن مقصودش از بیان این مطلب همان چیزی بوده است که شما قصد نقض آن را دارید؟

وقتی که آن شاگرد بر سر کلاس استاد حاضر می شود این سوال را مطرح می کند.استاد کمی تامل می کند و نگاهی به او انداخته می گوید این سخن برای تو نیست.بگو چه کسی آن را به تو گفته. که شاگرد ماجرا را می گوید.در نهایت کندی نامه ای به حضرت نوشته و در آن عذر خواهی می کند.

اما نویسنده یا نویسندگان این وبلاگ التفاتی بر این موضوعات نداشتند .چون آنچه که مشخص است از روی علم و تدبیر عمل نکرده و اشکالات و شبهات وارده را با نوعی زبان بدعت بیان کرده اند در حالی که در قیاس اشکالات گذشتگان که از درجه علمی بالایی برخوردار بودند بسیار سطح پایین و کودکانه وارد شدند.تا جایی که اگر فردی تنها سواد خواندن و نوشتن داشته با شد می تواند به هجو بودن آن اشکال پی برد چه به آنکه اهل مطالعه و تحقیق در مسائل دینی باشد.

نویسند وبلاگ در یکی از پستها به چهار کتاب از علما صفت معتبر اطلاق کرده و مطالب آنها را وحی منزل دانسته است و بدون تاویل یا درستی و نادرستی سخن نتیجه گیری دلخواه خود را کرده است.اولا: این اعتبار را چگونه به این کتابها نسبت داده است .چه فرد یا افراد ذی صلاحی این کتابها را به کلی خالص و مطلق دانسته اند. که ایشان نیز به آنها استدلال کرده است.ویا اینکه خود از راه الهام و وحی به صحت مطلق این کتب یا غلط بودن کتب دیگر پی برده است!

دوما:ایشان مثل اینکه با اصول حدیث شناسی و علوم مربوط به آن آشنایی ندارند و هر کسی که آمد و گفت این سخن از معصوم (ع) است مورد قبول واقع می شود.و بکلی سند شناسی و رجال که شاهراه غربال احادیث سره از ناسره است را بکلی نادیده بگیریم.با توجه به آنچه که گفتم هیچ موضعی از سخنان اشخاص در طول تاریخ به اندازه سخنان ائمه (ع) دچار حمله و تحریف و تاویل نادرست قرار نگرفته است حالا آیا این منطقی است که ما هر سخنی را که از آنها نقل می کنند قبول کنیم؟!

سوما: ایشان به این کتابها استناد کردند در حالی که قبل از آن شرح حالی از نویسندگان آن و شرایط محیطی و حاکم بر زمان آنها نداشتند.حتی نگاهی اجمالی بر مقدمه و نوع شکل گیری آنها و سبب تالیفشان نینداختند!شناختن منبع مورد استفاده و اعتبار و درجه آن یکی از پایین ترین و البته اصلی ترین اصول تحقیق است.استناد به چیزی که علم به آن نداری!!!

کتب حدیث بلاتشبیه مانند رمان و داستان نیستند تا بتوان بدون احتیاط و علم به تاویل آنها پرداخت.همان طور که خود علامه مجلسی (ره) در مقدمه بحار الا نوار ذکر می کند این کتاب و کار خود و شاگردانش را تنها یک جمع آوری میداند با تفسیر آنچه که در نزدشان است و خالص کردن و تشخیص درست و نادرست آنها را به آیندگان می سپارد و وظیفه آیندگان می داند.و در شرایط روزگار آن عالم چاره ای جز این نداشت چرا که همه چیز از سخنان ائمه یکسره رو به نابودی بود.و نیاز به همچنین عملی احساس می شد.همان طور که قرآن می فرماید:< ای مومنان(عالم) هر گاه فاسقی خبری برای شما آورد(تصدیق نکنید تا) تحقیق کنید مبادا به سخن چینی فاسقی از نادانی به قومی رنجی رسانید و سخت پشیمان گردید.>(سوره مبارکه حجرات آیه 6 )باز آیا سخن هر کسی حجت است؟

نویسنده وبلاگ از کتاب تاریخ طبری برای بیان قضایای تاریخی سود جسته است.بیان آن را مطلق و خالی از اشتباه دانسته است.حال سوالی که در اینجا مطرح می شود اینست که چرا فقط این کتاب؟!آیا کتب تاریخی دیگر همگی دروغند و فقط داستانهای جالب امام المورخین ابو جعفر ابن جر طبری درست است؟!

در آینده نزدیک به این موضوع به حول قوه الهی خواهپم پرداخت .انشاء الله.

وااسلام

پس از چند روزی که نظر با پاسخش تایید شد به بررسی پاسخ پرداختم البته اگر آن را پاسخ بتوان نامید.من آنرا نیز اینجا آورده ام تا خوانندگان منصف در این مورد خود قضاوت کنند:

سلام دوست عزیز.
نیازی به این همه اسمون ریسمون بهم بافتند نداشتید (هم شما هم عالم ربانی که المیزان را برشته تحریر در اوردند!) زیرا که باید عرض کنم :
خورشید نیز همانند دیگر کرات به گرد محور خویش در چرخش است. اما بر خلاف یک کره جامد ، بخشهای مختلف آن مدتهای گوناگونی را صرف چرخش خورشید می‌نمایند. مدت چرخش خورشید حداقل 25.38 روز است. چرخش خورشید از زمین بسیار آرام و کند به نظر می‌رسد. زیرا کره زمین در همان جهتی که خورشید به گرد محور خویش می‌چرخد به دور مادر خود در گردش است و به همین مناسبت مدت زمان چرخش خورشید به دور محور خویش برابر 27.275 روز به درازا می‌کشد که به آن دوره افترانی گفته می‌شود.
ضمن اینکه خورشید هر ۲۵۰ میلیون سال حول نقطه ای در کهکشان می گردد.(فرضیه)
مطرح کردن این بحث در وبلاگ از ان جهت بود که ۱- دوستان عزیز اسلام گرا بدانند اینکه محمد فرموده خورشید بر مدار معین در حال گردش است با توجه به شواهد تجربی ان زمان .به مطلب عجیبی اشاره نکرده زیرا که همه مردم به این امر واقف بودند. ۲- این مطلب بر همگان روشن شود که با مراجعه به تفسیر قران ها نمی توانند مطالب قران را درک کنند زیرا که همگی با فرض درست بودن مطالب قران و با قصد توجیه کردن مطالب اقدام به نگارش این نوع کتاب ها کرده اند.(همان مطالبی که شما ذکر کردید!)(ما قران را برای اندرز بفهم اسان کردیم ایا کیست که از ان پند گیرد.سوره القمر.ایه۱۷)
اگر حضرت محمد قصد پرده برداری از رازی داشتند به نظر من باید به حرکت زمین اشاره می کردند که با مشاهدات ان زمان مردم نمی دانستند.
مطلب دیگر انکه مطابق فرمایشات شما (یعقوب اسحاق کندی) تنها فیلسوف عرب !! هم با ما در مورد قران هم عقیده بوده که فکر میکنم این هم دلیلی بر نقض فرمایشات قران از مطالب خودتان می باشد!!
در مورد جناب علامه!! محمد باقر مجلسی نیز شما از ایشان سو ء استفاده کردید زیرا بخشی از مطالبش را می پذیرید و بخشی دیگر را ..... ولی فکر میکنم باید با مرتبه علمی ایشان! کمی بیشتر اشنا شوید زیرا که شما ایشان را که از ارکان شیعه گری است کمی کوچک کردید بهمین خاطر عرض می کنم:
علامه مجلسی مجاهد راه علم و دانایی از جمله علمای عصر صفوی است که با وجود برخورداری از علوم عقلی آن را رها کرد و برای احیای علوم نقلی به آیات و روایات روی آورد.

محمد باقر مجلسی فرزند محمد تقی مجلسی در سال 1037 هجری برابر با حروف ابجد «جامع کتاب بحار الانوار» چشم به جهان گشود. وی در خاندانی رشد یافت که از نیمه قرن پنجم هجری به مذهب تشیع روی آورده و در قرن دهم و یازدهم از دانشمندان معروف زمان خود بودند. پدر بزرگ محمد باقر، ملا مقصود از دانشمندان با تقوا و از مروجین مذهب تشیع بود و به خاطر کلام زیبا و اشعار دلنشین در محافل و مجالس به «مجلسی» لقب گرفت.
محمد باقر در چهار سالگی به درس و بحث روی آورد و در چهارده سالگی از ملاصدرا اجازه روایت دریافت کرد. گذشته از این در مکتب دانشمندانی چون شیخ حر عاملی، ملامحسن استر آبادی، ملامحسن فیض کاشانی، ملاصالح مازندرانی تلمّذ کرده است، طوریکه گفته اند شمار اساتید وی به بیست و یک استاد می رسد.

علامه مجلسی در اندک زمانی بر دانش های صرف و نحو، معانی و بیان، لغت و ریاضی، تاریخ و فلسفه، حدیث و رجال، درایه و اصول، فقه و کلام مسلط شد و پس از فوت پدر به زعامت مسجد و مدرسه جامع اصفهان پرداخت. در درس او بیش از هزار طلبه حاضر می شدند. در مکتب این علامه عصر صفوی شخصیت های بزرگی از دانشمندان دانش آموخته اند که می توان از مولی ابراهیم جیلانی، ملامحمد باقر لاهیجی، ملا حسین تفرشی، عبدالحسین مازندرانی، سید عزیز الله جزایری، ملامحمد کاظم شوشتری و سید نعمت الله جزایری نام برد. سید مصلح الدین مهدوی در کتاب زندگینامه علامه مجلسی به نام 181 نفر از شاگردان وی اشاره کرده است.
علامه علاوه بر علم و دانش در عرصه سیاست نیز فعال بود و پس از فوت مرحوم ملا محمد باقر سبزواری در سال 1090 به منصب شیخ الاسلامی دست یافت. علامه در این سالها علاوه بر مبارزه علیه صوفیان با کشیشان دربار، بیگانگان، نمایندگان مؤسسات و شرکت های غربی به مبارزه با بت پرستان پرداخت و خدمات شایانی به مذهب حقه جعفری کرد.
علامه مجلسی از جمله علمایی بود که سعی در ایجاد وحدت میان شیعه و سنی را داشت و این در خواسته وی از سلطان حسین صفوی هنگام تاجگذاری هویدا است. وی از شاه خواسته بود طی فرمانی نوشیدن مسکرات، جنگ میان فرقه ها و کبوتر بازی را ممنوع اعلام کند.
در خواسته علامه مجلسی سه نکته ای که ملتهای بزرگ با آرمانهای متعالی را به زانو درمی آورد، مورد توجه قرار گرفته و آن فساد، تفرقه و بی تفاوتی نسل جوان بود. نکته مهمی که در سیاست علامه در دربار به چشم می خورد، این است که در زمان شیخ الاسلامی ایشان هیچ برخوردی بین ایران و همسایگان اهل سنت رخ نداد و به هیچ یک از ولایتهای اهل تسنن ایران از سوی شیعیان تعدی نشد.
آنچنان که مشهور است علاوه بر تربیت شاگردان کتابهای گرانبهای بسیاری تألیف کرده است؛ حق الیقین، عین الحیاة، حلیة المتّقین، حیوة القلوب. بسیاری دیگر از کتب فارسی و عربی که بر اساس نیاز مردم تحریر شده است که مشهورترین و معروفترین این کتابها که در حقیقت دایره المعارفی بزرگ درباره تشیع می باشد، کتاب بحار الانوار است که بالغ بر 100 جلد است.

علامه در مسیر احیای علوم اهل سنت (ع) با وجود برخورداری از علوم عقلی آن را رها کرد و برای احیای علوم نقلی به آیات و روایات روی آورد که در آن زمان طلاب علوم دینی از آن دور مانده بودند و در اولین گام کتب اربعه را به درس و بحث حوزه های علمیه آن زمان کشاند. در گام بعدی با جمع آوری گهرهای گرانبهای اهل بیت که در اطراف و اکناف پراکنده بود در بحار الانوار جمع کرد.
علامه در مقدمه بحارالانوار چنین می نگارد:

«در آغاز کار به مطالعه کتاب های معروف و متداول پرداختم و بعد از آن به کتاب های دیگری که در طی اعصار گذشته به علل مختلف متروک و مهجور مانده بود رو آوردم. هر جا که حدیث نسخه حدیثی بود سراغ گرفتم و به هر قیمتی که ممکن شد بهره برداری می کردم. شرق و غرب را جویا گشتم تا نسخه های بسیار گردآوری نمودم. در این مهم دینی جماعتی از برادران مذهبی مرا یاری نمودند و به شهرها و قصبه ها و بلاد دور سر کشیدند تا به فضل الهی مصادر لازم را بدست آوردند ... بعد از تصحیح و تنقیح کتاب ها بر محتوای آنها واقف شدم، نظم و ترتیب کتاب ها را نامناسب دیدم و دسته بندی احادیث را در فصل ها و ابواب متنوع راهگشای محققان و پژوهشگران نیافتم، از این رو به ترتیب فهرستی همت گماشتم که از هر جهت جالب و مفید باشد. در سال 1070 هجری این فهرست را ناتمام رها کردم و از فهرست بندی سایر کتاب ها دست کشیدم که اقبال عمومی را مطلوب ندیدم و سران جامعه را فاسد و نامطبوع دیدم....

ترسیدم که در روزگاری بعد از من باز هم نسخه های تکثیر شده من در طاق نسیان متروک و مهجور شود و یا مصیبتی از ستم غارتگران زحمات مرا در تهیه نسخه ها بر باد دهد، لذا راه خود را عوض کردم- از خدا یاری طلبیدم- و به کتاب بحارالانوار پرداختم.
... در این کتاب پربار قریب 3000 باب طی 48 کتاب علمی خواهید یافت که شامل هزاران حدیث است، شما در این کتاب برای اولین بار با نام برخی از کتاب ها آشنا می شوید که سابقه علمی ندارد و طرح آن کاملا ً تازه است.
( پس ای برادران دینی که ولایت امامان را در دل و ثنای آنان را بر زبان دارید به سوی این خوان نعمت بشتابید و با اعتراف و یقین کتاب مرا دست به دست ببرید و با اعتماد کامل به آن چنگ بزنید و از آنان نباشید که آنچه را در دل ندارند بر زبان می آورند. )

علامه مجلسی قدرت تصحیح روایات و احادیث را به خوبی دارا بود، همان گونه که این قدرت و ژرف نگری خود را در مراه العقول به نمایش گذارده است.

علامه بزرگوار سرانجام در 27 رمضان 1110 هجری قمری در زمان شاه سلطان حسین صفوی و در سن هفتاد و سه سالگی در اصفهان درگذشت و در جامع عتیق اصفهان، در جوار مرقد پدر بزرگوارش، جایی که امروزه «بقعه مجلسی» خوانده می شود، به خاک سپرده شد

در باب تاریخ طبری هم باید عرض کنم این کتاب جزو قدیم ترین کتب تاریخی است که در باب تاریخ اسلام نگاشته شده و نزدیکتر به وقایع انزمان بوده و هنوز شامل عرب پرستی با ان شدتی که بعد ها رواج یافت نشده بوده است!!
موفق باشید.

اما کار به اینجا ختم نشد.

نظری که تایید نشد:

پس از آن که به بررسی پاسخ پرداختم مطالبی که در مورد علامه مجلسی (ره) آورده بود بر نظرم مشکوک آمد و جستجویی در صفحان وب برای مقدمه بحار الانوار کردم تا موضوع بیشتر برایم روشن شود.خیلی اتفاقی به صفحه ای برخوردم که ایشان آن مطالب را از آنجا کپی کرده بودند.برای من کپی کردن مهم نبود(که البته خودش قابل بحث است) اما سه سطر آن را حذف کردن مهم بود.استفاده از مطالب منبعی بعد حذف آنچه بر طبع خود ناسازگار باشد! این است روش تحقیقی ؟!این در جستجوی حقیقت بودن است؟! یا نه فقط بحث بحث اشکال تراشی است؟نویسنده این بار بدون توجه اسبابی برای بی پایه بودن مباحثش را خود در دست بنده گذاشته بود.این بار به راحتی می شد نشان داد که روش تحقیقی او پوشالی است.باز نظری نوشتم و آن را فرستادم.می دانستم که اگر پاسخی در کار باشد توجیهی بیش نیست.اما این بار از تایید نظر صرف نظر کرد!!

پس چه شد آن روحیه ی حقیقت جویی و محققانه؟!نویسنده وبلاگ دلیل کارس را در یک ایمیل تنها شخصی کردن بحث! و حوصله کلنجار نداشتن خواند!!!.حال باز اینجا هم قضاوت کار سختی نیست.اما نظری که تایید نشد این بود:

 

اگر به زعم نگارنده وبلاگ توضیحات و ذکر جزییات آسمون ریسمون بهم بافتن بود دلیلش رو بنده در همان نظر در انتهای مباحث مربوط به تفسیر المیزان گفتم.شاید نویسنده به آن قسمت توجهی نداشته است و یا آنکه آن قسمتهایی از هر نوشته ای را که به مزاج ایشان خوش نیاید قلم می گیرند؟!

یک بار دیگر نیز آن جمله را اینجا ذکر می کنم:

"به این دلیل ذکر جزییات کردم که ظاهرا نویسنده این وبلاگ در بدیهیات نیز دچار مشکل است".اما قلم گیری مطالب و حذفیات آنچه اضافات است (البته بر طبع نویسنده وبلاگ)مطلبی بس جالب توجه و در خور پرسش است!هر چند که جواب این پرسش باز هم توجیهی بیش نمی تواند باشد.شاید آدرس این صفحه برای نویسنده وبلاگ آشنا باشد :

http://www.irib.ir/Occasions/Majlesi%5CMajlesi.htm

چرا که ایشان هر آنچه که در مورد علامه مجلسی (ره) در پاسخ به نظر بنده آوردند از این صفحه است .البته صفحات دیگری نیز همان مطالب را آورده اند که هر کدام خود منبع راهمین صفحه اعلام کردند.مانند سایت تبیان که از این مطالب با ذکر منبع استفاده کرده است.اینجا بحث بحث کپی کردن واو به واو مطلب نیست . بلکه بحث از حذف چند سطری از متن مذکور است که شاید به هنگام کپی کردن مطلب جا افتاده اند!خوانندگان این وبلاگ می توانند به آدرس بالا رجوعی کنند تا خود به وضوح کل متن را مشاهده کنند.بنده آن قسمت حذفی را در ایجا آورده ام تا شاید معلوم گردد چرا تنها این تکه از متن حذف شده است:

اما فرصت کم و مشاغل زیاد او مانع از آن شد که به تصحیح روایات بپردازد. به همین علت در مقدمه چنین نگاشت::

«در نظر دارم که اگر مرگ مهلت دهد و فضل الهی مساعدت نماید، شرح کاملی متضمن بر بسیاری از مقاصدی که در مصنفات سایر علما باشد بر آن (بحارالانوار) بنویسیم و برای استفاده خردمندان، قلم را به قدر کافی پیرامون آن به گردش درآورم.(در اینجا خوانندگان را به قضاوت دعوت می کنم)..»

اگر مطلق و بی عیب ندانستن یک عالم محقق و یا اثری تحقیقی ویا بطور کلی یک انسان به زعم شما سوء استفاده از او یا اثرش است باید همه کتب و رسائل بی چون و چرا مورد پذیرش واقع گردد!یکی از شرایط تحقیق بررسی منطقی و عقلی منبع مورد استفاد در آن تحقیق است.اگر از دید عقل سلیم هم به این موضوع نگاه کنیم و شرایط زمانی علامه و با احتساب مدت زمان نگارش این مجموعه و کارهای دیگر علامه مانند منصب شیخ الاسلامی تربیت شاگردان ترجمه و تالیف کتب دیگرو ... و همچنین عظمت این مجموعه که بالغ بر 100 مجلد است خود به این نتیجه خواهیم رسید که امکان وجود احادیث ناسره در آن وجود دارد( و با توجه به تاریخ این احتمال خیلی بالاست.).اما اینها هیچ یک از ارزش والای این کتاب نمی کاهد.ختم کلام پیرامون این موضوع را مزین به کلام عالم ربانی امام خمینی (ره) (که اتفاقا متخصص این زمینه از معارف الهی نیز هستند) می کنیم:

حضرت امام خمینی(ره) درباره بحارالانوار می فرماید: بحار خزانه همه اخباری است که به پیشوایان اسلام نسبت داده شده، چه درست باشد چه نادرست، در آن کتاب هایی هست که خود صاحب بحار آنها را درست نمی داند و او نخواسته کتاب علمی بنویسد تا کسی اشکال کند که چرا این کتاب ها را فراهم کردی.

اما در مورد اظهارات نویسنده وبلاگ مبنی برحرکت خورشید بر دور محور خود و تعداد روزها و کیفیت آن باید بگویم که اصلا ربطی به آنچه از تفسر المیزان بنده آوردم نداشت و نه خللی به آن گفته ها وارد می کرد.حال آوردن چنین توضیحاتی چه لزومی داشته است معلوم نیست؟!و هدف از طرح این بحث در وبلاگ که دیگر واقعا جالب است:

۱- دوستان عزیز اسلام گرا بدانند اینکه محمد فرموده! خورشید بر مدار معین در حال گردش است با توجه به شواهد تجربی ان زمان .به مطلب عجیبی اشاره نکرده زیرا که همه مردم به این امر واقف بودند. ۲- این مطلب بر همگان روشن شود که با مراجعه به تفسیر قران ها نمی توانند مطالب قران را درک کنند زیرا که همگی با فرض درست بودن مطالب قران و با قصد توجیه کردن مطالب اقدام به نگارش این نوع کتاب ها کرده اند.(همان مطالبی که شما ذکر کردید!)(ما قران را برای اندرز بفهم اسان کردیم ایا کیست که از ان پند گیرد.سوره القمر.ایه۱۷

قبل از آنکه این نظر داده شود بحث بحث اشکال علمی بود همان طور که در پست مطلب آمده:

نتیجه:امروزه می دانیم این زمین است که بدور خورشید می گردد.در گذشته این طور تصور می شد که خورشید بدور زمین می گردد ولی این که خدا به چنین امری اشراف نداشته باعث تعجب است.

بالاخره نویسنده تکلیفش را با خود مشخص نمی کند که مقصودش چیست؟! آیا از نظر علمی دچار مشکل شده یا اینکه از نظر بدیهی بودن! مساله که همه مردم بر آن واقف بودند ولی ایشان پس از 1400 سال در این امر بدیهی (به گفته خودشان)دچار مشکل شدند! اما در مورد تفاسیر هم باز باید با مطالعه بیشتر سخن گفت.اولا مبنای آنها با هم متفاوت و روش ها گوناگون است.مثلا مبنای المیزان که ما از آن نمونه ای ذکر کردیم قرآن به قرآن است.و اینکه تفاسیر به تنهایی حجت نیستند و اشکال اینست که ما پنداریم قرآن کریم کتابیست تک بعدی و تک معنی و 100% دست یافتنی بوسیله عقل متعارف بشری.در صورتی همان طور که خداوند متعال در آیه 7 سوره آل عمران فرموده(در نظر قبل هم آورده شد) متشابهاتی نیز دارد که تفسیر و ترجمه و شرحش جز به دست شخص پیامبر (ص) ممکن نیست همان طور که خداوند در آیه 44 سوره نحل می فر ماید:" قر آن را بر تو فرستادیم تا آنچه را که برای مردم نازل شده است برای ایشان بیان نمایی..." و پس از ایشان نیز مفسرین بلامنازع آن ائمه هدی (ع) هستند.و هیچ کدام از تفاسیر هم آنچه که از جانب خود به آن پرداخته اند را(نه از سیره و سخنان معصومین) در متشابهات محکم ومطلق ندانسته و از راه احتمال بیان نمودند.مانند علامه شهیر و بزرگوار که در بیان آن آیه ای که برای جریان خورشید بود دو احتمال ذکر کردند.اگر باز به زعم نویسنده وبلاگ ما بر پیش فرض درستی به مطالعه آیات قرآن رفتیم که ایشان خود با فرض مطلق بودن به مطالب کتبی چون تاریخ طبری پرداخته اند در صورتی که قرآن الهی را بیش از 1 میلیارد انسان قبول دارند و از ابتدای نزولش همه را به تحدی خوانده و تا بحال هیچ کس نتوانسته اشکالی بر آن وارد سازد اما طبری یا کتب دیگر نوشته بشر چی؟!پس بهتر نیست اول این را به خود بگویید؟مشکل اینجاست که فکر می کنید قرآن کتابیست که با نگاه به نص آن می توان به تمام مقاصد و ویژگیهایش پی برد همان طور که با زاویه ای متفاوت یعقوب کندی این تصور را می کرد .در حالی که باید به سخن شارحان الهی این اعجاز نگاه کرد تااگر صلاحت باشد از چشمه های حکمتش بهره بری.همان طور که کندی با درجه و توان علمی که داشت تصور می کرد فهم درستی از معانی آن دارد و برای خود لازم نمی دید تا نظری هم به سخن امام(ع) اندازد اما در آخر متوجه اشتباه خویش شد.ولی شما از حقیقت گریزانید که دلیلش هم خود بهتر می دانید .

ادامه دارد...

دعوت به همکاری

به نام خداوند پس فردا

در این سرزمین هیچ وقت کارهای علمی و تحقیقاتی به معنای کلمه نتوانسته است شکل گروهی به خود گیرد.

اما نسل ما جوانان این روزها بیشتر از هر کسی دغدغه دینی و علمی دارد.

دغدغه ای که بدون هیچ چشم داشتی به مقام و عنوان در ضمیر این جوانان مطرح است و دنبال می شود.

و به خاطر خاصیت هوشمندی و کوشا بودن و همچنین پر توان بودن این جوانان اگر سیر فکری آنان هدایت شود میتواند نتیجه گیری های شگرفی بر جای گذارد
و این هدایت در دست کسی نیست جز خود صاحب الزمان که وعده ید الله مع الجماعه با نگاهی به هدف والای این جوانان توسط خود حضرت اجتناب ناپذیر است.

بر همین عقیده من به عنوان یکی از همین جوانها دوستانم را به هم اندیشی و دست به کار شدن برای رسیدن به این هدف والا فرا می خوانم.

و از اینترنت نیز می توانیم به عنوان ابزاری مفید در این راه کمک گیریم که نیاز حضور فیزیکی را برطرف کرده است.

امید است که با اجابت دعوت این حقیر توسط دوستان وعنایت خود حضرت به این هدف نائل شویم.




دوستانی که تمایل به همکاری دارند و خواهان اطلاعات بیشتری در این مورد هستند لطفا درخواستها و نظرات خود را به آدرس ذیل بفرستند تا در اسرع وقت مشورت لازم با آنها صورت پذیرد.

safhehaghighi@gmail.com

متشکرم.
و من الله التوفیق.

بگویم یا نگویم؟

به نام او

آنچه می دانم از آن یار بگویم یا نه
                                  و آنچه بنهفته ز اغیار بگویم یا نه

دارم اسرار بسی در دل و در جان مخفی
                                  اندکی ز آنهمه بسیار بگویم یا نه

سخنی را که در آن بار بگفتم با تو
                           هست اجازت که در این بار بگویم یا نه

معنی حسن گل و صورت عشق بلبل
                                  همه در گوش دل خار بگویم یا نه

وصف آنکس که در این کوچه و این بازار است
                                     در سر کوچه و بازار بگویم یا نه


     «دیوان مغربی»